شب نامه انتقادی پیشنهادی مردم برخوار

۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم برخوار» ثبت شده است

تلاش در حد انفجار در مدرسه شهدای لودریچه برای تعلیم و تربیت!!!

امشب با بچه های اداره رفتم عیادت یکی از دوستان . بچه پسرش اونجا بازی می کرد .گفتم عمو جان کلاس چندم هستی ؟ گفت دوم دبستان .گفتم کدوم مدرسه ؟ گفت پسرانه شهدای لودریچه .گفتم کی ها میری مدرسه ؟ گفت تاحالا نرفتم .گفتم عه! چرا ؟ اخه مدرسه ها که در شهر ما از اول مهر باز شدند ..مادرش گفت ما شانس نداریم .پارسال که کلاس اول بود با فضای مجازی طی کرد .امسال هم که مدرسه ها باز شده خانم معلم داره بچه دار میشه و  معلم ندارند ..به همین سادگی .... 

۱۶ آذر ۰۰ ، ۲۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد داوری دولت آبادی

اداره برق برخوار. تنبل بازی ممنوع

یکی از دوستان عکس کوچه خوشون را فرستاده که یکی از کوچه های پر تردد و البته داغون دولت آباده . میگه حدود یک ماه است که لامپ وسط کوچه سوخته و هرچی هم از اداره برق پیگیر میشیم کسی برای تعویض لامپ اقدام نمی کنه ... این باعث شده شب ها این کوچه یک کوچه مخوف برای عابرین شود . تشکر از برادر م ز

آدرس کوچه : محله سربند .روبروی هلال احمر . کوچه ناظری

هنگام عکس گرفتن چراغ درب منازل را روشن کرده اند

برخوار

۲۶ تیر ۰۰ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد داوری دولت آبادی

زیاد امید به آتش نشانی دولت آباد نداشته باشید...

چند سال بود که خیال می کردم آتش نشانی دولت آباد دیگه مثل اونروزا نیست و همه تجهیزات و نیروهاش بروز هستند .اما فکر کنم یه کم تو ذهنم اغراق کردم . شنیدم یکی از خودروهای اتش نشانی دولت آباد یوهو قفل می کنه و همه خودرو از کار می افته .این یعنی که احتمال داره که این خودرو پای عملیات امداد از کار بیفته و دیگه خطرات بعدیش ....در مورد دیگر مشکلات آتش نشانی هم نمی گم. دیگر رسانه ها بروند و از رئیس اون مصاحبه کنند .

شهرداری دولت آباد

۱۷ تیر ۰۰ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد داوری دولت آبادی

کتاب خاطرات حاج حسین فتاحی

کتاب "باغ شماره هفت " مجموعه خاطرات رزمندگان جهادگر استان اصفهان را در دوران دفاع مقدس روایت می‌کند.

خاطرات حاج حسین فناحی

علی عادل مرام در این مجموعه خاطرات جهادگر حسین فتاحی از رزمندگان دولت آباد برخوار اصفهان را تصویر و تحریر کرده و سرآغاز نوشتارش مربوط به درگیری‌های سخت و سرد کردستان و اعزام از مقر کمیته دفاع شهری این شهر است.

در ابتدای کتاب آمده است: در آموزشی بودیم که خبر آوردند گروهی که از اصفهان به کردستان اعزام شده بودند و محمد داوری هم که بین آنها بود، شهید شده است.

وقتی به کردستان می‌‎رسند در محل باشگاه افسران سنندج مستقر می‌شوند. یکی از شب‌ها ضد انقلاب آنها را غافلگیر کرده و همه را سر بریده بود. روی یک تپه نزدیکی باشگاه، یک گودال بزرگ کنده بودند و با ماشین اجساد مطهر شهدا را به آنجا برده و دسته جمعی خاک کرده بودند.

این خبر بسیار دردآور بود. ما بیشتر از قبل برای اعزام به جبهه غرب آماده شدیم. سرانجام لحظه شماری‌ها تمام شد و از اصفهان با هواپیمای سی-۱۳۰ به کرمانشاه پرواز کردیم.

نام و نشان سرداران و فرماندهان بزرگ اصفهانی دوران دفاع مقدس در جای جای کتاب می‌درخشد. حسین خرازی، حاج آقا سالک، استکی، همت و رحیم صفوی

خاطره‌ای دیگر در قلب عراق و مربوط به مقدمات عملیات غرورآفرین فتح المبین است. لشکر مقدس امام حسین(ع)، واحد مهندسی در عید نوروز سال ۱۳۶۱

نوشتن جملات و واژگانی در کتاب با لهجه اصفهانی هم جالب توجه می‌نماید و در صفحه ۴۹ گپ و گفتی اینچنین دارد که:

- آقای محسن رضایی گفتن کی اصلا به شوما گفتِس بیایند اینجا خاکریز بزِنید؟

- خودمون اومدیم! کسی به مو چیزی نگفته بود.

-برادر محسن گفتِس بریند ا ونجا خاکریز بزنید.

-کوجا؟

-پشت پل

طرحشان این بود که آن طرف پل چیخاب خاکریز بزنیم. اما ما چند کیلومتری جلوتر رفته بودیم...

پس از روایت داستانی که حکایت از حرکت خطرناک خودرویی در شب با نوربالا به  دستور حاج حسین خرازی برای گیج شدن بعثی ها دارد، خاطره «بند جیم» هم که در خرمشهر روی داده، مملو از عبارات و جمله‌هایی با لهجهه شیرین اصفهانی است.

سلام خرمشهر

...من و زارعان به طرف خرمشهر حرکت کردیم تا به مسجد باشکوه این شهر رسیدیم. صحنه زیبا و باشکوهی بود. حدود ۷۰ نفر از بسیجی‌ها مثل کعبه مشغول طواف دور مسجد بودند. یک خبرنگار هم آنجا بود. یکی از بسیجیان به او گفت:

این جا شبیه کعبه است می‌خواهم هفت دور آن را طواف کنم.

تشنگی، کانال ماهی، فرار، تانک و خمپاره کلید واژگان دیگری در میانه ورق‌های پایانی کتاب هستند که سختی و دشواری کار رزمندگان سپاه اسلام را نمایان تر می‌کنند.

اما در جای دیگری دارد که خوابیدن ۲ نفر زیر بولدوزرهای خاموش همانا و اصابت ترکش خمپاره از زیرخاک به سرهای رزمندگان خسته و شهادت آرامشان همان.

پرکشیدن هایی در سکوت که گاهی حتی نامی از آنها نیست و در گمنامی محض در همان باغ بهشتی شماره هفت سیر می‌کنند و دستمان را می‌گیرند.

انتشارات ستارگان درخشان کتاب «باغ شماره هفت» را با صفحه آرایی و طراحی رسول خوانساری در ۱۴۶ صفحه منتشر کرده است.

۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد داوری دولت آبادی

سیلاب دستگرد را ببینید ...

دیروز با خانواده رفتم پارک دستگرد برخوار .پارکی که کنار جایگاه گازه ..دیدم این سیلاب هم شده آشغالدونی وهم لبه های اون خطرناکه ..پشت جایگاه گاز هم خیلی آشغال ریخته بودند .اینجا چون محل عبور خودروهای عبوری از دیگر شهرهاست خوبه که برای حفظ آبرو هم که شده ، مرتب نظافت بشه 

شهرداری دستگرد برخوار

دستگرد برخوار۳۳

دستگرد برخوار۳۴

 

۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۶:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد داوری دولت آبادی